ما نه آنیم که بعد از گذر آتش و خون
کج از این راه گریزیم و شویم خار و زبون
با همان شور و دوصد شور دگر نعره کشان
سر کشیم جام غم عشق ز سرحد جنون
جامه ی خود کفن و کرده سپر سنگ لحد
خنده بر دشمن و باکست و قنوت است ستون
ما که زنجیرِ رخِ یار پری چهره شدیم
بکشیم دامن خود را ز همه عالم دون
دور باد از دلِ پر دغدغه، لب خاموشی
که ز فریاد اگر حنجره شد غرقه به خون
رود این صوت به فواره ی خون سقف سماء
و بداند همه عالم که چنین است کنون