عاشقی رنگ زلال است، رنگ سـرخ آتشین / عاشقی معنای کامل میدهد بر مهر و کین

عاشقی رمز ورود است رو به تالار خدا / عاشقی حسیست بر جان و دل بی مدعا

عاشقی زیبا ترین فریاد جان هر دل است / زندگی درسایه ی این عشق بی هرمشکل است

عاشقی فریاد های پرتکاپو هست و بس / عاشقی یعنی توجه ها به یک سو هستو بس

عاشقی روشن ترین حس سرود زندگی / عاشقی یعنی که از اول به غایت بندگی

عاشقی معنای  آزادی ز بند  فاصله / عاشقی یعنی هدف یعنی ورود قافله

قافله آن است کز دنیا عروجت میدهد / از هوس، از راه خودخواهی خروجت می دهد

عاشقی فواره ی عشق از دو چشمان تر است / عشق آن حس مقدس کز دو عالم برتر است

عاشقی یعنی که قربان کردن دار و ندار / عاشقی یعنی که رقص شوق در دریای خار

عاشقی را یک مثال است در دو عالم بی بدیل / روح عاشق پرور عاشق وش عاشق سبیل

عاشقی یعنی خروج از غصه های ناگزیر / عاشقی یعنی تبسم زیر باران های تیر

عاشقی یعنی به مسلخ رفتن و شکر خدا / عاشقی یعنی محبت کردن  از اوج  سخا

عاشقی یعنی وصول عشق با امضای خون / عاشقی یعنی تمام تن به مسلخ لاله گون

عاشقی یعنی حلول یار در جان و تنت /  دیدن عزت به عزم محکم چون آهنت

عاشقی یعنی که راهی کردن دل ها به حق / عاشقی یعنی که احیای حقیقت ها به حق

عاشقی یعنی تطابق در نوایت از دورن / با هر آنچه رنگ کرده ظاهت را از برون

عاشقی یعنی حضور پاکی ات در عشق ناب / ذره ای مال حرامت میکند ضد رباب

عاشقی را این محال است گفتنش در یک کلام / عاشقی یعنی توجه رو به مبدا والسلام