گفت دشمن که بیایم بکنم تحریمت، 

همچنان تهدیدت که شود تنبیهت

 

  مگر اینجور شود هرچه بخواهی بکنی؟!؟ گردنت کج نکنی؟! سوی ما خم نکنی!

 

روی پاهای خودت راه روی! و به قدرت بدوی!

و چنین خودسرو بیگانه شوی؟!؟



من اگر باز نگیرم پولت! نروم بر کولت! ونذاری که زنم من گولت!

بشوم بس هولت(=نگرانت شوم)!  که جهانی رو کنی مسحورت!!!

بسه دیگر تو دگر شور به در آوردی! مردمت هیچ که دنیا به خبر آوردی!

 

رونق من ز همین خود کامیست! چرخ بازار من از خون خواریست! تو نگو نه!! که جواب من ظالم همه اش یک آریست!!!

من اگر ضحاکم! و اگر ناپاکم!

 و چنین مغز جوان می خواهم!

 و ز خونخواری تو می خوانم!

 

 

 

تو نشو کاوه بیا امضا کن! بدهم گل پسرت را توبیا امضا کن! بیخیال همه باشو تو فقط امضاکن!

ونگو که پسران دگرت را کشتم!!

تو نگو غیرت و مردانگی من پشتم!

  که چو ایران شده امروز فریدون زمان! ندهد باز امان! و چنان نعره زنان، بزند تیر عیان

 

  که نماند ز من خاک بسر جا به جهان...